امروز یکی از همکاران که تازه از سفر برگشته بود می گفت : چرا اینقدر سازندگی ای که در کشور در طول مدت 24 سال گذشته در کشور انجام شده به چشم من نمیاد ؟ گفتم : شاید به خاطر اینه که خوشی زده زیر دلت ؟ گفت : یعنی میگی وضع من الان خیلی خوبه و من نباید به وضع خودم ایراد بگیرم ؟ گفتم : تو نسبت به دیگری که هنوز شغل مناسبی برای خودش پیدا نکرده و ازدواج نکرده و خونه ای نداره ، خوب وضع بهتری داری . گفت : درست . ولی منظور من این بود که با تمام این احوال ، وقتی که من حقوق مکفی نگیرم و نتونم از پس انتظارات زن و بچه بر بیام ، بازم وضع خوبی ندارم . ما حتی نسبت به کشور های دیگه که وضع اقتصادی مون خیلی بهتره و رتبه 17 اقتصاد دنیاییم ، پس چرا باید وضع حقوق ها اینقدر بد باشه که نتونیم پس انداز کوچیکی برای یه مسافرت عادی داشته باشیم ؟ حتی کشوری مثل چین هم که رشد اقتصادی بالایی داره ، وضع مردمش هر روز به واسطه همین رشد اقتصادی بالا بهتر میشه. گفتم : یعنی میگی با داشتن خونه ام نمی تونی مقدار کمی پس انداز داشته باشی ؟ گفت : نه گفتم : پس واقعا هم نباید پیشرفت کشور به چشمت بیاد .